معنی تادیب و توبیخ
حل جدول
مجازات
عربی به فارسی
گوشمالی , توبیخ کردن , ملا مت کردن , ملا مت , زخم زبان , سرزنش کردن , سرزنش و توبیخ رسمی , مجازات
لغت نامه دهخدا
توبیخ. [ت َ] (ع مص) سرزنش کردن. (زوزنی) (دهار). نکوهیدن و بیم و تهدید کردن و سرزنش نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت و سرزنش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). ملامت و نکوهش وسرزنش. (ناظم الاطباء). نکوهش. توکیس. عذل. لوم. ملامت. سرزنش کردن. سرزنش. سرکوفت. سراکوفت. تعییر. تعنیف. نکوهیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
نوآموز را ذکر تحسین و زه
ز توبیخ و تهدید استاد به.
(بوستان).
شنیدم سر از فرمان ملک باززد... بفرمود تا مضمون خطاب را به زجر و توبیخ از وی مستخلص کردند. (گلستان).
فرهنگ عمید
ادب کردن، تربیت کردن،
[مجاز] تنبیه کردن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی آزاد
فرهنگ فارسی هوشیار
ادب آموختن کسی را از پارسی ادب آموختن فرهیختن، گوشمالیدن گوشمال
فرهنگ معین
(تُ) [ع.] (مص م.) نکوهیدن، سرزنش کردن.
فرهنگ واژههای فارسی سره
نکوهش، سرزنش
کلمات بیگانه به فارسی
نکوهش
معادل ابجد
1441